۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

لیست، استراوینسکی، تجویدی

این متن که در بیست و پنجم ژوئن 2006 نگاشته شده، از یک گفتگاه قدیمی بدینجا انتقال یافته است.
همیشه وقتی به یک اثر هنری می اندیشیم، آن را با سایر آثار هم در ذهنمان مقایسه می کنیم. من هم سالهاست که نزد خود این سه آهنگساز، فرانتس لیست، استراوینسکی و تجویدی را با هم مقایسه کرده و موسیقی شان را دارای همسانی هایی می یابم. لیست را بویژه در راپسودی هایش و بیش از همه در راپسودی مونوریز دارای نوعی حسّ آفرینندگی می یابم که گویی فروغ پرتوهای خورشید غروب، آکنده از سخن است. اما سخنی بلوغ یافته، پخته و پُر تمأنینه را نمایش می دهد. استراوینسکیموزوروسکی است که ما ایرانیان از آن میان بیش از همه با کوروساکف و شهرزاد او آشنا هستیم (که سالها موزیک زمینۀ « داستانهای شب» را با آن می شنیده ایم). نگاهی به تابلوهای یک نمایشگاه پر از نغمه های شرقی است که مانند دیگر آهنگهای آن آهنگسازان بیشترینشان از نغمه های بسیار زیبای فولکلور قفقازی و بویژه آذری تنیده شده اند.
و اما تجویدی آهنگساز بزرگ و فقید ما، به گمان من کسی است که شاگردی صبا نه بزرگترین افتخار، بلکه تنها یک پلۀ زرین در دوران هنرآموزیش بوده است. می توان دهها شاهکار موسیقی معاصر ما را یافت که افتخار زیباییشان را مدیون هنرآفرینی و زیبایی آفرینی این فقید هستند. از این میان یکی از زیباترین ها را باید در آهنگهای عمیقا نوستاژیک با مضمون سفر جستجو نمود. گو این که خود مفهوم سفر به صورت یک تم هنری در غالب موارد و آن هم در یک فرهنگ عاشقانۀ شرقی، تمی نوستالژیک است. اما در مورد تجویدی این مضمون ویژۀ این شعرها نبود که او را به زیبایی آفرینی نوستالژیک توفیق می داد. بلکه توان ویژۀ او برای دراماتیز کردن ِ موسیقی ردیفی ایرانی است که این شاهکارها را پدید آورد. بارقه ای که موسیقی ما عمیقا به آن نیاز مند و هنر مدرن ما بدون آن گاهی حتا عقیم تصّور می شود. سفر با صدای مرضیه - که ای کاش جلای وطن نکرده و تاریخ هنرمندی اش را پُرجلاتر نگه می داشت- (بعد از این، بعد از این، کن فراموشم که رفتم، دیگر از، دست تو، مِی نمی نوشم که رفتم، با دل زود آشنا، گشتم از دامت رها، بی وفا، بی وفا، رفتم که رفتم...) و سفر با صدای هایده (رفتم، رفتم، رفتم و بار سفر بستم، با تو هستم هر کجا هستم. از عشق تو جاودان، مانَد ترانۀ من، با یاد تو زنده ام، عشقَت بَهانۀ من. رفتم و بار سفر بستم. با تو هستم هر کجا هستم. به خدا که تو از نظرم نروی ، چو روی ز برم، ز دلم نروی، رفتم و بار سفر بستم، با تو هستم هر کجا هستم...) را به یاد آوریم؛ با زمزمه کردن این ترانه های ماندگار بهتر می توان خرد هنرمندانۀ آهنگساز را دریافت و ستود. نبوغ هنر فروتنانه، اما بس درخشان این مرد بزرگ این بود که به خوبی توانست تکنیک مدرن را با مضامین بومی و شعر ایرانی در هم آمیزد. نمی دانم به چهلمین روز درگذشتش رسیده ایم یا نه. یادش گرامی.
امید ما این است که دیگران، روشن روان ها، علیزاده ها و دهلوی ها، در این کار سترگ و ارزنده به پیش روند، جان ما را سیراب کنند و پیروز باشند.

هیچ نظری موجود نیست: