۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

درباره دروغگويی وفن آن -1

این متن که در هفتم ژوئن 2004 نگاشته شده بود، از یگ گفتگاه قدیمی بدنجا انتقال یافت.
ز دهقان و از ترك و از تازيان،،،،،،،،،،،،، نژادي پديد آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترك و نه تازي بود،،،،،،،،،، سخنها به كردار بازي بود
(حكيم سخن ، فردوسي راستگوي)
ريا، تزوير و دروغ بليه هاي بس ديرمان و خانمانسوز جامعه ي ما هستند. اما بليه هايي كه به صورت فني از فنون ضروري زندگي اجتماعي ما درآمده اند. شرايط اجتماعي زندگي ايرانيان ، در درازناي تاريخ -گاه شديدا هولناك- ما باعث شده است كه حقيقت و بيان حقيقي ، گوهرهایي ناياب و پرهيختني باشند. سخن راست و راستگويي ، كه در اخلاق نظري ما فضيلت ها يي بي بديل اند ، در اخلاق عملي مان نه تنها گم مي شوند و از دست مي روند، كه حتا براي تداوم حيات، ناپسندشان مي شماريم. تاريخ سخن جدي ما ، كه تاريخ ادبيات جدي ماست، سرشار است از مذمت ريا و سالوس و نيرنگ. و اگر اين ، آلودگي اصلي هستي اجتماعي ما نبود، اين ادبيات گرانسنگ چنين كمر به جنگ آن نمي بست در طول ساليان دراز، ما اين ويژگي را از نظرگاه هاي گوناگون نگريسته ايم.
گاه به عنوان راز بقاء،
گاه به عنوان تباه كننده ي ما،
و گاه به عنوان فني كه زندگي روزمره بي آن ناممكن است.
اما در هر صورت، پس ازآن پيشبيني شگفت انگيز و فلسفه ي تاريخ ژرفبينانه ي فردوسي تا كنون، از تلاشي بشايستگي، بنيادين، براي پالايش خود دريغ كرده ايم. زمينلرزه، خشكسالي، هجوم هاي ويرانگر و دشنامهاي غاصبان، سيلابهاي هرساله وهمه ي آسيبها راچاره بتوان كرد، اگر بنيان زندگي مان استوار باشد. وبنيان زندگي در روابط آزاد، عادلانه و همدلانه است. چاره اي - وچه چاره زيبايي!-، جز اين نيست: اگر با چيزي بايد ستيخت، كه بايد ستيخت، دروغ است وگرنه از پس هيچ چيز ديگر هم بر نخواهيم آمد. و جز فسانه اي از ما نخواهد ماند......
" گر نبندي(م) زين سخن ما حلق را، آتشي آيد بسوزد خلق را ".(مولانا)
گرچه اين سخنان هيچ بدان معنا نيست كه من از دروغ عاريم! هيهات
نقد صوفي نه همين صافي بي غش باشد، اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد.(حافظ)
2 Comments:
اختلاطي با استاد
بادرود

نكته نظر «فن دروغگويي» جنابعالي را مطالعه كردم. جالب بود! واقعيت اين است كه اگر نگاهي مزلويي به قضيه داشته باشيم؛ هرگاه شعاري در جمعي يا آدابي درفرهنگي نضج مي گيرد مُعين ضرورت آن است. بنابراين در وهلهْ اول دروغ گويي نوعي تاكتيك محسوب مي شود تا فرهنگي كذايي و يا حساسيتي كاذب. به اين دليل كه، هميشه، شرايط هستند كه توجيه كننده رفتار، اعمال و يا كردار فردي يا جمعي هستند. البته خود نيز به نوعي به آن اذعان داريد. مثلاً اگر سياست مداري، دروغ مي بافد بدين معني نيست كه وي ذاتاً دروغگو است بلكه تدبير و تمهيد تاكتيكي است براي اهداف خاص. و قس عليهذا.

Blogger hghanbari said...
آری، دروغگويی يك فن است. فنی كه انسان تنها حيوانی است كه آن را بكار می برد. اين فن نيازمند سه چيز است: اول شناخت واقعيت و دوم شناخت منافع فردی و سوم پنهان كردن واقعيت در جهت منافع فردی. ظاهراً می بينيم كه دروغگويی نيازمند يك عقلانيت است و شايسته است كه آن را يك فن بناميم. اما اين عقلانيت فاقد آينده نگری، اخلاق و عقلانيت اجتماعی است. فقدان دورانديشی در اين عقلانيت موجب بازتاب های منفی به خود فرد از طريق تأثير آن در جامعه می شود.
فردگرايی، منفعت طلبی، لذت جويی و عدم پايبندی به اخلاق جامعه ما را به سمت نابودی می كشاند. سرزمينی كه مهد طلوع عقلانيت، اخلاق، هنر بود چگونه شد كه به اين سير قهقرايی افتاد. نظر 05:15 مرا اندوهگين ساخت. با وجود احترامی كه برای نظرات ديگران قائلم ولی استفاده ابزاری از ادبيات و علم جهت توجيه يك عمل غيراخلاقی پذيرفتنی نيست. امروز از همه چيز استفده ابزاری می شود. از علم و ادبيات تا دين و مذهب. حتی از امام زمان. حتی از خدا. از افول عقلانيت تا مرگ اخلاق و از مرگ اخلاق تا استفاده ابزاری از ارزشها و هنجارها زمان زيادی طی شده است. راه زيادی تا پايان راه نمانده است. بسياری از اين مفاهيم را از شما آموختم. ولی به نظر شما آيا راه نجاتی هست؟

هیچ نظری موجود نیست: