۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه

بیم و امید - شعری از فضل الله ایرجی

بیم و امید
چشم هایم رنگ خون دارد
خوابهایم همه خاکستری
گذشتۀ دورم به رویای تب زدگان
دیده می شود
آینده در عبور کند غبار یاَس
چون آسمان مه گرفته خزان
سرد و حزن انگیز است.
به تماشای کدام آرزو چشم بر هم نهم
آه ای صبح ملال آور اجبار زندگی
دلم از وحشت شب بگرفت
پیام سرور بهار کجاست
چشم هایم را در باران رحمت وسوسه زندگی
می شویم
دوباره خواب رنگین کمان
خواب درختان سبز جنگل های شمال
و دریای پر از قایق چوبی
رویا ها در برابر پلکم رژه خواهند رفت.
و صبح به انتظار غزل خوانی هزاران عاشق
آنگاه که سبکبار
بالهای امید می گشایند
با کوچ بوستان خوشبختی همراه خواهم شد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بسیار زیبا بود