۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

دربارۀ دروغ گویی و فن آن -2

این مطلب که در بیستم ژوئن 2004 نوشته شده بود، از یک گفتگاه قدیمی بدینجا انتقال یافت.
وقتی كسی دروغ مي گويد، چه اتفاقی می افتد؟ به نظرم برای اين سوال بنيادی نيازمند نظريه ي پيچيده ای نيستيم: نخست اينكه دروغ قبل از آن كه به زبان يا رفتار جاري شود، در ذهن ايجاد می شود.يعني قصد واراده وتصميم ، به "ديگرگون نمايي" آنچه كه خود دروغگو از واقعيت يا حقيقت مي داند، شكل مي گيرد.‍‍‍‍ پس دروغ در ذهن، يعنی در فرآيند و در فعاليت سوژه رخ می دهد. اما مگر "سوژه" همان شناسنده و كسي كه به واقعيتي وقوف يافته بود، نيست؟ چرا هموست. پس نتيجه اينكه در كنش يا رفتار دروغگويانه "سوژه" خودش را انكار می كند!
به گمان من موضوع بسیار فاجعه بار است؟! مسآله اين نيست كه او چقدر از ديگرگون نمایی واقعيت يا حقيقت سود می برد، مسآله اين است كه او خودش را از دست می دهد.به بيانی ديگر ،"سوژه" از حيز "سوژه بودن" ساقط می شود و اصلا ديگر شناسنده ای در بين نخواهد بود؛ دوم آن كه مگر"سوژه" دارای موجوديتي اجتماعی نيست (يعنی اصلا مگر دارای موجودیتي رابينسون كروزویی و غير اجتماعی است)؟ اينچنين نيست. انسان فرا تاريخی و فرازمانی فقط در همان فرا زمان وجود دارد و ذهن دارای موجوديت‍ی زمانمند ،درون تاريخی و بين اذهانی است.پس در رفتار يا كنش دروغگويانه ، به طور خلاصه، اين جامعه است كه خودش را انكار می كند!!!اگر با مجموع و دست كم با كليت آنچه گفتم موافق باشيد، به اين صرافت خواهيد افتاد و در اين غم شريك خواهيد شد كه جامعه ای اينچنين ، " خودويرانگر" است و آنچه به دست می آید نابودی ما- ما به عنوان كنشگران تاريخي معين، در دوره ای معين از تاريخ - است. به گمانم آنچه را كه در دورانی بس دراز ، سخت وتلخ بر ما رفته است، می توان در اين معانی بيان نمود.

بسيار مشتاقم از نقد و نطر جدی شما بهره مند شوم. صاحبدلان خدا را
1 Comments:
درود
از كانكلوژن داهيانه استاد لذت بردم. راستش آنطور كه مي خواستم نتوانستم بخش اول بحث را خيلي به نتيجه گيري ارتباط دهم. احتمال مي دهم به درستي نفهميده باشم. مستدعي است در نسبت ابژه و يا سوبژه بودن هر يك از سه متغير اصلي بحث - دروغ گويي، ذهن دروغ پرداز، و جامعه دروغگو ـ نكاتي متذكر شويد.خ

هیچ نظری موجود نیست: